در پلک تو
چه آیه هایی نشسته اند،
در انتظار یک اشاره تازه
و در گلوی من
چه کلمات بی احساسی،
سر در گریبان فرو برده اند.
و آینده رقم میخورد
با دستان ما!!!
از پلک تو
چه انتظاری سر میرود
و در گلوی من
چه شبهایی ته نشین میشوند.
و در سکوتهای من،
وزن شبست که بالا و بالا تر میرود.
برای شبهایم رژیم لاغری تجویز میکنم
و باز هم شب من چاقتر و چاقتر میشود.
و من آنقدر بار دار این سکوت میشوم،
که هر شب، شبی تازه به دنیا می آورم.
مونا